بدون مرز

نظر

منتخب بهترین اشعار و ابیات از دل شعرها 1

از این به بعد اشعاری از مجموع اشعار و ابیاتی از دل شعرها بیرون کشیده می شود که بهتر و ملموس تر از اشعار آن مجموعه و یا ابیاتی بهتر و ملموس تر از ابیات دیگر آن شعر هست .

قامتت رعنا

به دریا بنگرم دریا ته بینم 
به صحرا بنگرم صحرا ته بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته بینم

قامتت رعنا


 

سلام

من سالها پیش مقاله ای با نام 7 کالبد 7 چاکرا در سایت ارواح را ترجمه و مطرح کردم . چند تا نکته هست یکی این که این مسئله کاملا واقعی است که انسان دارای 7 کالبد و مراتب بالاتر نیز هست که تقسیم بندی های دیگری می طلبد که مسائل بسیار بالایی هستند ؛ یکی دیگه اینکه در این مطلب (یعنی 7 کالبد 7چاکرا) ترجمه شده توسط من ، نوشته های مربوط به کالبد چهارم و کالبد 6 و کالبد 7 نیز غلط می باشد و مسائل مربوط به برونفکنی کالبد اختری این است که برونفکنی اختری و بعضا برونفکنی های دیگر خطراتی دارند . خطراتی که در مورد برونفکنی کالبد سوم یا کالبد اختری وجود دارد این است که می کشد انسان را این طرف و آن طرف و می کشد به سمت جسم و ممکن است طناب نقره ای یا هر چی اسمش هست پاره شود و باعث مرگ شود و کالبد 5 که به علّی معروف هم هست دارای برونفکنی هم گرا ( یعنی غیر مستقیم و توسط مقامات بالای دنیا و آخرت) هست که باعث آن نخواهد شد مگر اینکه حق بخواهد پس ممکن است آن و دیگر برونفکنی ها هم خطرناک باشد من اطلاعی از آن ندارم .

و اینکه در نوشته های بعضی ها ، نوشته شده که کالبد سوم کالبد علّی هست که اشتباه است ممکن است دیگران را به اشتباه بیاندازید به اون دوست عزیزمون باید بگم که کالبد 5 کالبد علّی هستش و معمولا در ترجمه می گویند کالبد روحانی و کالبد سوم کالبد اختری هستش و به صورت کالبد فیزیکی ، اثیری ، اختری ، ذهنی ، علّی ، کیهانی ، نیروانی می باشند.

در مورد چاکرا های نوشته شده در این ترجمه این نوشته ها به کلی غلط هستش.

این نوشته ها هم اکنون در این وب سایت نوشته شده که از طرف خودشون معرفی کردن و من با نویسنده این وب سایت هیچ ارتباطی ندارم 

https://aramgroup.ir/7-%DA%A9%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%AF-7-%DA%86%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7/

لینک دیگه این نوشته ها : 

http://forum.persianseven.ir/t118997.html

و فعلا سایتی که مورد تایید من هستش این سایت هست که به واقعیت نزدیک تره

آشنایی با 7 کالبد اصلی انسان و ارتباط آن ها با چاکراها

لینک دیگر این نوشته در صورتی که وب سایت بالا غیر فعال بود :

کالبد انسان | آشنایی با 7 کالبد اصلی انسان و ارتباط آن ها با چاکراها


نظر

عاقبت اعمال

سلام . موضوع این پست آخر عاقبت اعمال و بازخورد اعمال بر ما می باشد.

شده تا حالا کار بدی کرده باشید و فکر کنید اخر عاقبت بدی نداره ، و در نتیجه باز اونو تکرار می کنید. باید دونست که کارهایی که می کنیم به ما بر می گرده شاید فردا شاید 10 سال دیگه این مسئله قطعی است . خیلی ها که کار بد می کنند نمی دونن که ممکنه به زودی کارهای بدشون به خودشون بر گرده و شاید که مدت ها بگذره و حس کنن کار بدی که کردن شاید کار بدی نیست و اون کار بد جزء شخصیت آنهاست. و از طرفه دیگه کسی که بهش ظلم می شه در این دنیا حس می کنه نمی تونه حق خودشو پس بگیره ... باید دونست که کسی که کار بد می کنه 100 در 100 جواب کارشو یا حالا یا 10 سال دیگه یا اون دنیا خواهد گرفت و حق مظلوم ستانده خواهد شد (دیر یا زود). هر کاری که می کنیم (مخصوصا در حق دیگران) به زودی باز خوردش گریبان گیر ماست. ممکنه الان در مستی باشیم ولی فردا یا فرداها عین کار بدمون به ما بر می گرده . و این جا برای ما بد تمام می شه. باید هشیار باشیم از همین حالا که تا فرداهای بدی برامون رقم نخورده که سختی بکشیم . ممکنه این فرداها در این دنیا باشه یا در اون دنیا یا هر جفتش ، در هر صورت برای ما بد است. و در اینجا استثنایی نیست و این موضوع برای همه یکسان است. برای اینکه بشود کاری کرد که جواب کارامونو نگیریم باید گذشته را جبران کنیم و با جبران کارهای گذشته با طمانینه قدم برداریم تا بشود که اثر آن کارها خنثی شود. البته گاهی لازم است شتابان قدم برداریم و با تعقل می توان این موضوع را فهمید ، در غیر این صورت با آرامش و رفته رفته و قدم به قدم برای جبران گذشته اقدام کنیم.

به قول شاعر عزیز خواجه شمس الدین محمد شیرازی (متخلص به حافظ )


مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو


و درو می کنیم هر چیز که کردیم را ...

موضوع دیگری که باید گفت این مسئله هست که همه چیز از عالم معنا می آید و علت و معلول همه مسائل که برای ما پیش می آید معنایی است . در پست های قبلی هم گفته شد که همه چیز معنایی است. بله می توان گفت علت و معلول همه آن چه که هست معنایی است ؛ این مسئله به خاطر این گفته شد که بعضی مسایلی که بخواهیم جبرانش کنیم را نمی توان علتی گذاشت و بازخوردی است بی علت و علت معنایی دارد.

نقل قولی از پست های گذشته :

"ممکن است کسی به درجات کمال برسد که باید آن سختی ها را بکشد که به درجات بالا دست پیدا کند ، یعنی موضوعاتی که برای او اتفاق می افتد

و چون مقامش بالاست و باید برای دیگران درس عبرت باشد و آن مقام از آن او است به همین خاطر باید الگو باشد بنابراین یک سری مسائل برایش پیش می آید که کاملا معنایی است. این که همه چیز معنایی 

است شکی در آن نیست . مقامات والا برای عرفای بزرگ یعنی سختی کشیدن ، تا جایی که خوب صاف شوند به اندازه نیاز روحشان ... در قبل و بعد، یعنی صاف شدن از قبل و آماده شدن در بعد. که اتقاقاتی 

که در زندگی می افتد به خاطر همین است."

اما به همان اندازه که مسائل فلسفی مهم است اعمال ما نیز مهم می باشد بنابراین این مسئله (عاقبت اعمال) کاملا حائز اهمیت است . چه طور می توان عاقبت سخت اعمال را تحمل و زندگی کرد و چه طور میتوان این رنج را تحمل کرد .  





نردبان این جهان

 

 

 

نردبــــان این جهان ما و منی ست       عاقبت ایــــن نــردبان افتــــادنی ست

لاجرم هر کس کــه بالاتر نشست        استخوانش سخت تر خواهد شکست

 

شعر از مولانا

 

معنای این شعر این است که ما و منی این جهان را به شکل نردبان تشکیل می دهند و  ما و منی که تشکیل شده است در نهایت با مرگ شکسته می شود و سقوط می کند و هر کس پر باشد از منیت ها و مقام های دنیایی و خالی از مقام های خدایی (یعنی خالی از هر چه انسان را به خدا نزدیکتر می کند) برای او مرگ و دنیای بعد از آن مانند سقوط است ، نردبانی که هر چه از آن بالاتر برویم سخت تر می افتیم و بالا و بالا تر رفتن از آن شوکت ها و مقام ها بالای دنیایی به معنی سقوط بدتر و سخت تر ماست، و آنان که به خدا و مقامات الهی نزدیکترند از نردبان منیت سقوط نمی کنند و شکوه و مقامات بالای الهی نصیب آنهاست.

 

 


نظر

اقلیم وجود

 

انسان کامل ترین وجود است . با نگاه در چرخه حیات این مسئله مشخص می شود. به قول شاعر عزیز مولانا در شعرش که می گوید :

 

آمده اول به اقلیم جماد                                                              

وز جمادی در نباتی اوفتاد

 سالها اندر نباتی عمر کرد                                                          

وز جمادی یاد ناورد از نبرد

 وز نباتی چون به حیوانی فتاد                                                    

نامدش حال نباتی هیچ یاد

 جز همین میلی که دارد سوی آن                                              

خاصه در وقت بهار و ضیمران

 هم‌چو میل کودکان با مادران                                                    

 سر میل خود نداند در لبان

 سایه‌اش فانی شود آخر درو                                                  

پس بداند سر میل و جست و جو

 باز از حیوان سوی انسانیش                                                      

می‌کشید آن خالقی که دانیش

 هم‌چنین اقلیم تا اقلیم رفت                                                      

تا شد اکنون عاقل و دانا و زفت

 

خوب این شعر به ما کمک می کند که چرخه حیات را بفمیم ؛ علاوه بر توجه به این شعر مطالبی دیگر هست که به آن اشاره کوتاه می کنیم ... اگر از اقلیم جماد شروع کنیم که اولین اقلیم هست ، متوجه می شویم که جماد یعنی جسمیت ، یعنی جسمی خارجی ... بعد از آن به اقلیم دوم می رویم ... اقلیم دوم که عالم گیاه یا نباتات است . نکته ای که وجود دارد این است اقلیم به اقلیم هم وجود قبلی را داریم + وجود فعلی ، یعنی در هر مرحله بعدی چیزی اضافه می شود.چیزی که در نباتات هست سیستم تنفسی است یعنی گیاه یعنی جسمی (جمادی) که سیستم تنفسی به آن اضافه شده. علاوه بر آن که از سیستم تنفسی چیزهای برتری به وجود می آید که به یک گیاه بشود گفت گیاه . در ادامه به این مسئله بیشتر اشاره می شود. حال از گیاه به اقلیم حیوان می رویم . حیوان یعنی جمسیت (جماد) + سیستم تنفسی + حرکت + حواس پنجگانه و حس های دیگر. پس چیزی که به حیوان اضافه شده حرکت و حواس پنجگانه و حس های دیگر است که چیز های برتری به وجود می آید به مانند دیدن ، شنیدن و ... که همراه با حرکت به حیوان اضافه شده که اگر حرکت و حواس پنجگانه و دیگر حس های دیگر نباشد نمی توان به آن گفت حیوان .حال به انسان می رسیم که تمام مسائل گفته شده هستند + کمال . پس بنابراین می گویند انسان حیوان ناطق هست منظور موجودی است که کمال به آن اضافه شده ... مسئله دیگر مسئله جن هست که در دو مرتبه اثیری و اختری هستند مرتبه اثیری بین حیوان و جن و مرتبه اختری بین حیوان و انسان است یعنی جنی که مد نظر ماست موجودی است از حیوان بالاتر و از انسان پایینتر . و اگر حق بخواهد از حیوانیت به جن می رود یا انسان . که شاعر عزیز مولانا می فرماید :

 

از جمادی مردم و نامی شدم        وز نما مردم به حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم         پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

 

از آنجا که مراتب اثیری و اختری در انسان هست بنابراین در سطح اختری می تواند وجودی به نام جن ( به معنای موجودی مخفی - اختری) در وجود خویش ببیند . انسان دارای مراتب بالاتری هست که در واقع جسمیت به موضوع کمال هست. اما موضوع کمال برای همه انسان ها چیزی است متفاوت ، ممکن است کسی به درجات کمال برسد که باید آن سختی ها را بکشد که به درجات بالا دست پیدا کند ، یعنی موضوعاتی که برای او اتفاق می افتد و چون مقامش بالاست و باید برای دیگران درس عبرت باشد و آن مقام از آن او است به همین خاطر باید الگو باشد بنابراین یک سری مسائل برایش پیش می آید که کاملا معنایی است. این که همه چیز معنایی است شکی در آن نیست . مقامات والا برای عرفای بزرگ یعنی سختی کشیدن ، تا جایی که خوب صاف شوند به اندازه نیاز روحشان ... در قبل و بعد، یعنی صاف شدن از قبل و آماده شدن در بعد. که اتقاقاتی که در زندگی می افتد به خاطر همین است.نتیجه گیری این که انسان موجودی است که چکیده عالم خلقت است و بالاتر از او حق است که حق نگهدار اوست و به این مقام رسیدن چیز کمی نیست . 

 

مطالب مرتبط :

عاقبت و سرنوشت کسانی که خود کشی می کنند

 

 

 

 


من کجام ؟

 

من آنجام که باید ، یعنی از جایی آمده ام که هر چه برایم نوشته شده بر اساس کار ها و اعمالی بوده که در دنیای قبل تر و البته در این دنیا می کنم. گر زشتم گر زیبا ، گر هولناک است دنیایی که در آن پر از گرگ صفتانی هستند که در دنیای کودکی یا جوانی و نوجوانی به صورت بره ای به تو حمله ور می شوند ، آنها تنها نیستند ، مقدمات آن را چنگال تقدیر رقم می زند . که بر اساس دنیای قبل تر یا این دنیایم ، و این خوب است برای دنیای بالاترم و به بالا می روم چون طی زندگی آماده شدم. تقدیری که از کودکی ، نو جوانی یا جوانی و به طور کل در زندگی برای تو نوشته شد مطمئن باش از دنیای قبل تر و همین دنیا است. شاید کل باشد با جز شاید جز به جز ، کل به مفهوم این که یک چیز کلی را تجربه می کنی یک دوره زندگی را که تقدیرت از پیش این شد که آن شوی به مانند موجودی که بمیرد از هر چه هست و دوباره جریانی شود در زندگی و این جریان از زندگی ما قبلش باشد که بد یا خوب شود ، و اگر تقدیرش که از زندگی قبلش باشد به طور کلی بد شود و جواب آن بدی را باید بدهد و اگر خوب در جایی خوب خواهد بود و برای مدت ها آن را زندگی می کند. یعنی یک دوره برای بدی ها و خوبی ها به طور کلی در روح کائنات جاری می شود یک دوره اجباری و سرنوشت اجباری ترش. پس سخت است برای کسانی که موجودات بدی هستند و نرم است برای انسانهای خوب، سر نوشتی که کوفت آن انسان را در زمانی در بهت زدگی در نوجوانی که چرا این و چرا آن ، چشمانش پر از بهت بود وقتی در آیینه نگریست دید انسانی هست که نمی داند چرا این گونه است ، اصلا نمی دانست فقط نگاه می کرد و رنج می کشید. نمی دانست که خوب است که دریابد زندگی قبلیش را که چه کیفیتی داشته ، ولی تا مدتها نمی دانست . چیز بدی نبود فقط او را می رنجاند همین ، و درباره موضوعات دیگر تأمل بیشتر باید می نمود  که علم خدا کامل تر از علم انسان مانند ژنتیک و .. است و اگر بخواهد در پیرهنی به شکل لاغر یا فربه با کامل ترین درجات که بشر به آن علمها هنوز دست نیافته در آن جانش را می نهد. و اما تمام اینها برای این هست که برای دنیای بعدی جایگاه خوبی داشته باشیم و در دنیای بعدی بعد از این سختی ها به خوبی ها و جایگاه های خودمان که لایقش هستیم برسیم. پس شکر گذار خدا باشیم .


 

این هم ابیات خوبی از خواجه شمس الدین محمد شیرازی (متخلص به حافظ ) که کمی کج رفت به طور کلی نه در این شعر و ... ولی بعد جبران کرد . این ابیات را از اشعار ایشان انتخاب کردم . 

 

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد

چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان

که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد

 

-----------------------------------------------------------------

 

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم

رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را

کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است

چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

 

-----------------------------------------------------------------

 

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش

که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

 

-----------------------------------------------------------------

 

ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

آری شود ولیک به خون جگر شود

 

-----------------------------------------------------------------

 

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی

وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است

حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف

گر شب و روز در این قصه مشکل باشی

 

خواجه شمس الدین محمد شیرازی (متخلص به حافظ ) 


نظر

توجه : مخاطب این پست بیشتر برای افراد فرا افکنده شده است . برای دیدن خطرات برونفکنی به وبلاگ اولیه من مراجعه کنید :

 

http://out-of-walls.blogfa.com

 

خدا کیست ؟

 خیلی وقت ها فکر کردم رو این موضوع که خدا کیست ؟ جوابش خیلی ساده است .

خوب بعد از کلنجار رفتن با خودم به این نتیجه رسیدم که خدا یعنی خالق .

به خالقت فکر کن انوقت خدا رو در وجودت پیدا می کنی تنها کافیه که بگی من رو کی آفریده ...

انوقت خدا پیدا می شه .

خداوند رو از وجود خودت دریاب و اینو بدون که کامل ترین وجود ، وجود خداست .

خودت رو ببین یک موجود بی همتایی که می تونی تدبر کنی از هستی خودت خدا رو دریاب و یادت نرود خدا هم در درون تو پیدا است و هم در خارج تو ...

 

ای نسخه نامه الهی که توئی

وی آینه جمال شاهی که توئی

بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست

از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی

 

و این شعر که یک شاهکار از مولانا است شاید بی ربط به این موضوع نباشه ...

 

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم

رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

کیست آن گوش که او می شنود آوازم

یا کدام است سخن می کند اندر دهنم

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد

یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی

یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان تا در زندان ابد

به یکی عربده مستانه به هم درشکنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم

آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می گویم

تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

 

 

 


غم و شادی

بدون مقدمه بگویم که غم ها شاید انسان ها را در می نوردند که انسان ها غم هجران را حس کنند و درد فراق را بچشد ... و شادی ها برای اینند که تسلی ای برای ما باشند که غم عرفانی فراق را که تلخ است از یاد ببریم ... غم نمی خواهم بگویم که بد و نمی خواهم بگویم که خوب است و شادی ها شاید پوچ به اندازه مرز دنیا و شاید بی مرز است. دیده ماست که غم را غمناک و یا شادی بخش و شادی را بی مرز یا مرز آلود می کند . غمی که از هجران است شادی بخش و شادی بی مرز شادی ناب است  و در انتخاب ماست. پس بی مرز شاد و در دوری دوست غم آلود باید بود ...