سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بدون مرز

از درون اندیشه ها ، میان احساس ها ، به میان آر عشق را 

عشقی تند ، عشقی آتشین ، معبودت را ببین.

میان سیاه چاله ها ، میان نبود ها ، معبودت را ببین.

میان گناه و بازتابش ، میان آرامش ها ، معبودت را ببین.

میان هست که برایت نیستی است ، میان عشق که برایت مفهومی غریب شده.

میان نبودن حق تو ، میان نبودن زیبایی ظاهری ، معبودت را ببین.

میان کاشت ها و برداشت ها ، میان سنگ صبوری روحت ، معبودت را ببین.

میان نبود عشقی خالص ، که بین مردم رواج ندارد.

میان جهنمی از ناخالصی ها ، کمبود ها ، معبودت را ببین.

میان عشق و محبت بیداری که بیداریش شبیه به هیچ است ، 

و میان بیداریت که لحظه ای تو را فرا گرفت ، معبودت را ببین.

بیدار شو ، معبودت را ببین جایی برایت در نظر گرفته میان جهنم دنیا و بهشتش .

جهنم را بگیر و بهشت را ببر ، معبودت را ببین.

غریب است ، غریب بوده برای کسی که تجربه اش را ندارد.

در میان تصادفی ، تلنگری ، بیداریی ، میان آنها معبودت را ببین.

او شگرف است حقت را به تو می دهد اگر چه دریغ کرده بودند،

سیاه چاله ات را به روشنایی وجودش روشن می کند ، اگر چه همیشگیش پنداشته بودند،

نبودت را بودن می کند،

گناهت را می بخشد، عشقت را ارزانی می دارد ، اگر چه مخفیش کردند،

مانند همیشه غمگینی و غریب چون بیدار نیستی

باور کن از زبان من ، من لالایی ات دادم میان کلماتم ،

باور کن هست از زبان کسی که تجربه اش کرده میان باورها بیارام و رها شو ،

تازه شو ، هر لحظه این را بخوان و بمان بر او ،

تا با تو باشد تا میان جهنمت را به بهشتی تبدیل کند که هیچ گاه فکر آن را نمی کردی ...

غرق شو و بیارام ...