سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بدون مرز

نظر

بوستان

در نیایش خداوند

به نام خدایی که جان آفرید

سخن گفتن اندر زبان آفرید

 

خداوند بخشنده دستگیر

کریم خطا بخش پوزش پذیر

 

عزیزی که هر کز درش سر بتافت

به هر در که شد هیچ عزت نیافت

 

سر پادشاهان گردن فراز

به درگاه او بر زمین نیاز

 

نه گردن کشان را بگیرد بفور

نه عذرآوران را براند بجور

 

وگر خشم گیرد به کردار زشت

چو بازآمدی ماجرا در نوشت

 

دو کونش یکی قطره در بحر علم

گنه بیند و پرده پوشد بحلم

 

اگر با پدر جنگ جوید کسی

پدر بی گمان خشم گیرد بسی

 

وگر خویش راضی نباشد ز خویش

چو بیگانگانش براند ز پیش

 

وگر بنده چابک نیاید به کار

عزیزش ندارد خداوندگار

 

وگر بر رفیقان نباشی شفیق

بفرسنگ بگریزد از تو رفیق

 

وگر ترک خدمت کند لشکری

شود شاه لشکرکش از وی بری

 

ولیکن خداوند بالا و پست

به عصیان در زرق بر کس نبست

 

ادیم زمین، سفره? عام اوست

چه دشمن بر این خوان یغما، چه دوست

 

وگر بر جفا پیشه بشتافتی

که از دست قهرش امان یافتی؟

 

یکی را به سر برنهد تاج بخت

یکی را به خاک اندر آرد ز تخت

 

کلاه سعادت یکی بر سرش

گلیم شقاوت یکی در برش

 

پس پرده بیند عملهای بد

همو پرده پوشد به آلای خود

 

به درگاه لطف و بزرگیش بر

بزرگان نهاده بزرگی ز سر

 

ز مشرق به مغرب مه و آفتاب

روان کرد و گسترد گیتی بر آب

 

بر او علم یک ذره پوشیده نیست

که پیدا و پنهان به نزدش یکیست

 

بشر ماورای جلالش نیافت

بصر منتهای جمالش نیافت

 

نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم

نه در ذیل وصفش رسد دست فهم

 

یکی باز را دیده بردوخته‌ست

یکی دیده‌ها باز و پر سوخته‌ست

 

کسی ره سوی گنج قارون نبرد

وگر برد، ره باز بیرون نبرد

 

ابیات خوبی از سعدی